![]() |
![]() |
در سایت ویژه امام سجاد(ع) نقل شده است که: متوکل بن هارون در مقدمه کتاب صحیفه سجادیه، پس از ذکر سلسله سند میگوید:
من با یحیی بن زید بن علی علیه السلام پس از کشته شدن پدرش در حالی که به سوی خراسان رهسپار بود، برخورد کردم.
یحیی پرسید:« از کجا می آیی؟»
گفتم:« از حج مراجعت می کنم.»
او درباره اقوام و پسرعموهای خود در مدینه از من سؤال کرد؛ بهخصوص احوال امام جعفر صادق علیه السلام را پرسید. من خبر حزن و اندوهشان را در قتل امام زین العابدین علیه السلام به او دادم.
یحیی به من گفت:« عموی من، امام باقر علیه السلام پدرم را به ترک قیام امر میفرمود و به او میگفت اگر علیه بنی امیه قیام کند و از مدینه بیرون رود، عاقبت کارش به کجا خواهد رسید. آیا تو با پسر عموی من، امام صادق علیه السلام ملاقات کردهای؟»
گفتم:« آری.»
گفت:« دربارهی من چیزی نگفت؟»
گفتم:« چرا.»
گفت:« چه؟»
گفتم:« من دوست ندارم چیزهایی را که می گفت، بگویم و به این وسیله ناراحتت کنم.»
یحیی گفت:« مرا از مرگ می ترسانی؟! آنچه را که از او شنیده ای بگو.»
گفتم:« او می فرمود تو نیز مثل پدرت به دار آویخته میشوی!»
رنگ چهره یحیی تغییر کرد و گفت:« آنچه را خداوند بخواهد، از میان میبرد، و آنچه را که بخواهد برقرار میکند؛ و علم ام الکتاب که تغییر ناپذیر است، نزد او است. ای متوکل! خداوند عزوجل ولایت ما را تائید نمود، و علم و شمشیر را برای ما قرار داد و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد. پسر عمو های ما فقط به علم اختصاص یافتند.»
من گفتم:« به گمان من، مردم میلشان به پسر عمویت جعفر علیه السلام بیشتر است تا به تو و پدرت!»
یحیی گفت:« برای اینکه عمویم، محمد باقر و فرزندش جعفر صادق مردم را به حیات و زندگی فرا میخوانند و ما به مرگ!»
من گفتم:« ایشان داناترند یا شما؟»
یحیی مدتی سر به زیر افکند؛ سپس سر خود را بلند کرد و گفت:« همگی ما دارای علم می باشیم، با این فرق که ایشان تمام چیزهایی را که ما میدانیم، میدانند ولی ما تمام آنچه را که ایشان میدانند، نمیدانیم.»
سپس گفت:« آیا از گفتههای پسر عموی من چیزی نوشتهای؟»
گفتم:« چرا.»
گفت:« آنها را نشانم بده!»
من پاسخ سؤالات مختلف علمی و دعایی را که امام جعفر صادق علیه السلام به من املا نموده بود نشانش دادم و گفتم امام صادق به من خبر داده که پدرش محمد بن علی آن دعا را به او املاء نموده و فرموده است که این دعا از دعاهای پدرش امام سجاد در صحیفه کامله سجادیه است.
یحیی تا آخر دعا را خواند؛ بعد به من گفت:« اجازه می دهی که از آن نسخهای بردارم؟»
گفتم:« یا ابن رسول الله! از من در مورد چیزی که از شما به ما رسیده است، اجازه میخواهی؟!»
یحیی گفت:« اینک من صحیفهای را از کل دعاهایی را که پدرم از پدرش حفظ نموده است، نشانت میدهم. پدرم اکیدا سفارش میکرد از آن محافظت کنم مبادا به دست نااهلان بیفتد.»
من برخاستم، سر و صورت یحیی را بوسیدم و به او گفتم:« ای پسر رسول خدا، به خدا سوگند، من محبت شما و اطاعت از شما را دین خود قرار دادهام! و امیدوارم همین محبت و اطاعت، مرا در زندگانی و مرگم سعادتمند گرداند!»
یحیی صحیفه ای را که من به او داده بودم به غلامش داد و گفت: « این دعا را با خطّ خوانا و زیبا بنویس و به من بده.
امیدوارم آن را از بر کنم؛ چرا که من آن را از جعفر صادق می خواستم و او از من دریغ میکرد.»
من ناگهان از کارم پشیمان شدم و نمیدانستنم چه کار کنم. امام صادق علیه السلام از قبل به من نگفته بود به کسی ندهم.
سپس یحیی گفت صندوقچهاش را بیاورند و از داخلش صحیفهی مهر و موم شدهای را بیرون آورد، و نگاهی به مهرش انداخت و آن را بوسید و گریه کرد. بعد مهرش را شکست و صحیفه را باز کرد و بر روی چشمش گذاشت. بعد گفت: « سوگند به خدا، اگر تو حرف پسر عمویم را به من نمیگفتی که « من به دار آویخته میشوم، این صحیفه را به تو نمیدادم؛ در حفظ آن میکوشیدم و به هیچ کس نمیدادم. ولی میدانم که حرف او حق است و ان را از پدرانش دریافته و پیش بینیاش به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران هستم چنین علمی به چنگ بنی امیه افتد و آنها آن را در خزانههایشان برای خود مخفی کنند.
بنابراین این صحیفه را بگیر و مرا از نگرانی فارغ ساز و منتظر بمان تا وقتی خداوند میان من و آن جماعت آنچه را که بخواهد، حکم کند. این صحیفه از من نزد تو امانت است. آن را به دو پسر عمویم محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن الحسن ابن الحسن بن علی علیهم السلام، برسان .»
صحیفه را از او گرفتم.
هنگامی که یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم، و با امام صادق علیه السلام دیدار کردم. ماجرای یحیی را برایش گفتم. امام گریست و گفت:« خداوند رحمتش کند و او را به اجدادش ملحق فرماید! سوگند به خدا من به همان دلیل از دادن دعا به او پرهیز میکردم که خودش درباره صحیفهی پدرش نگران بود. اکنون آن صحیفه کجاست؟»
گفتم:« اینجاست.»
آن را گشود و گفت:« این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن الحسین علیهما السلام است.»
سپس به پسرش گفت:«اسماعیل، برخیز و دعایی را که به تو گفته بودم مراقبش باشی، بیاور.»
اسماعیل برخاست و صحیفهای را بیرون آورد که گویا بقیه همان صحیفه ای بود که یحیی بن زید به من داده بود. امام آن را بوسید و بر چشمش نهاد و گفت:« این خط پدرم، و املاء جدم در حضور من است.»
گفتم:« یا بن رسول الله، اجازه میدهید من این صحیفه را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم؟»
امام اجازه داد و گفت:« تو برای این کار مهم شایسته هستی.»
من نگاه کردم و دیدم در آن دو صحیفه، مطالب یکسانی است و حتی یک حرف با هم اختلاف ندارند.
آنها هفتاد و پنج باب بودند. یازده باب آن از دستم رفت و گم شد و شصت و چهار باب را نگه داشتم.
منابع:
صحیفه کامله سجادیه.
قالَ الاِْمامُ السَّجّادُ(علیه السلام) :
«الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقینِ.»:
خشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است.
«مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیا.»:
هر که کرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد.
«أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یَرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»:
پرارزش ترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.
«إِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فى الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ.»:
از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّى و شوخیى بپرهیزید، زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا مى کند.
«أَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»:
تمام خیر آن است که انسان خود را نگهدارد.
«إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یُقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یُبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایَعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیْهِ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُریدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»:
1ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.
2ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.
3ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.
4ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت مىزند.
5 ـ مبادا با آن که از خویشان خود مى برد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم.
«إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»:
معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترکِ کلام بى فایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویى اوست.
«إِبْنَ آدَمَ! إِنّکَ لا تَزالُ بِخَیْر ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَکَ دِثارًا.
إِبْنَ آدَمَ! إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»:
اى فرزند آدم! به راستى که تو پیوسته رو به خیرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازى.
اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده کن.
«أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یُریدُ أَنْ یُصیبَهُ.»:
مؤمن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:1ـ یا برایش ذخیره گردد،2ـ یا در دنیا برآورده شود،3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
«إِنَّ اللّهَ لَیُبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»:
به راستى که خداوند، گداى بخیلى را که سوگند مى خورد دشمن دارد.
«ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.»:
سه چیز سبب نجات مؤمن است:1ـ بازداشتن زبان از غیبت مردم،2ـ مشغول کردن خودش به آنچه که براى آخرت و دنیایش سود دهد،3ـ و گریستن طولانى بر گناهش.
«مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَیْراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.»
هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند، هر که از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشى گیرد و از حرامها برگردد.
«نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»:
نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.
«ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ.»:
چیزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایى شکم و شهوت نیست، و چیزى نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست.
«إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یَسارِکَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکْبَرِ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها.»
حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستى و چیزى را شریکش ندانى و چون از روى اخلاص این کار را کردى، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهى برایت نگهدارد.
«وَ أَمّا حَقُّ أَبیکَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَأَیْتَ فى نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِکَ.»:
و امّا حقّ پدرت را باید بدانى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى که اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که [از پدرت دارى] زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مى باشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.
«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَیْنَ یَدَىِ الاُْمُورِ کُلِّها.»
طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید.
«فَحَقُّ أُمِّکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْکَ حَیْثُ لایَحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْکَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یَدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَکْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْکَ یَدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیَتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیَکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَکَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَکَ حِواءً وَ ثَدْیُها لَکَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَکَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرْها عَلى قَدْرِ ذلِکَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»:
و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را در شکم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضایش نگهدارى کرده و بدین فداکارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین کشانده و باز هم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.
به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا.
«لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:
اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را مىطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.
«مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیَةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ فِى الْعَقلِ.»:
مجلس هاى شایستگان، دعوت کننده به سوى شایستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است.
«أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیَّةِ، وَ خُبْثُ السَّریرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْکُ التَّصْدیقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»:
گناهانى که دعا را ردّ مى کنند، عبارتند از:1ـ نیّت بد،2ـ ناپاکى باطن،3ـ نفاق با برادران،4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا،5ـ تأخیر نمازهاى واجب از وقت خودش،6ـ ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگویى و بدزبانى.
«عَجَبًا کُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَکَ دارَ الْبَقاءِ.»:
شگفتا! از کسى که کار مى کند براى دنیاى فانى و ترک مى کند سراى جاودانى را!
«مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیهِ.»:
هر که مردم را به چیزى که در آنهاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست متَّهم کنند.
«ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَةِ.»:
اولیاى خدا در دنیا براى دنیا رنج نمى کشند، بلکه در دنیا براى آخرت رنج مى کشند.
«أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدینا.»:
خدایا! به تو پناه مى برم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زیر دستانمان.
إِیّاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.
از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید.
از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دورى گزینید.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیْرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»:
بدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگرى را پیروى نماید و به رأى خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد.
«خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ.»:
از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکى اش به تو، از او شرم و حیا داشته باش.
«لا تُعادِیَنَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَضُرُّکَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَنْفَعُکَ... .»:
حتماً با هیچ کس دشمنى نکن، هر چند گمان کنى که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستى هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنى که او سودى به تو نرساند... .
«لِکُلِّ شَىْء فاکِهَةٌ وَ فاکِهَةُ السَّمْعِ الْکَلامُ الْحَسَنُ.»:
براى هر چیزى میوه اى است و میوه شنوایى، کلام نیکوست.
«کَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»:
جلوگیرى از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا براى سخن، حالاتى است که زیان مى زند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش.
«خَیْرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیْرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.»:
بهترین کلید گشایش کارها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است.
«إِیّاکَ وَ الْغیبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ.»:
از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگهاى جهنّم است.
«ألْکَریمُ یَبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یَفْتَخِرُ بِمِلْکِهِ.»:
کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایى اش مفتخر است.
«مَنْ کَسا مُؤْمِنًا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.»:
هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند.
«مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیّاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیْهِمْ.»:
از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه،و انصاف دادن به مردم، و پیشى گرفتن سلام بر مردم است.
«إِنّى لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُعافى فِى الدُّنْیا فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»:
من براى کسى نمى پسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتى به او نرسد.
«إنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»:
به راستى که ثواب نیکوکارى، زودتر از هر کار خیرى خواهد رسید، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگیر آدمى شود.
«إِنَّ الدُّعاءَ لَیَرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ یَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ یَنْزِلْ.»
به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند.
منبع: سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام)
صحیفه سجادیه ای که اکنون در دسترس ماست، پنجاه و چهار دعا دارد که دعای اولش فی التحمید لله عزوجل و دعای آخرش دعاوه فی استکشاف الهموم است.
ما در این ویژه نامه متن کامل ترجمه ادعیه شریفه را به شما دوستان عزیز تقدیم نمودیم و اکنون صحیفه سجادیه (به دو زبان فارسی و عربی)
صحیفه سجادیه (دانلود کنید.)
صحیفه سجادیه مخصوص تلفن همراه (دانلود کنید.)
از سایت تبیان
به نقل از سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام) ؛ محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول میفرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهدهام بود و به همین دلیل احتیاط میکردم و نمیخواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق میکند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمیرسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را میشناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و میگریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی میرسی.»
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمدهام. کتاب را از من میگیرند و پس نمیدهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانهاش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که میخواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت:« باز هم بردار!»
گفتم:« همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم میفرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانهای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهرهمند شوند.»
منابع:
امام شناسی، ج 15، ص 49و 50
بحارالانوار، ج 110، ص 51 به بعد
http://www.tebyan.net/Archive/SpecialOccasions/Religious/Year_1387/2009/1/6/82941.html
سوال:
نقش امام سجّاد (علیه السّلام) در حماسة عاشورا و حفظ آثار آن چه بود؟
پاسخ:
امام حسین ـ علیه السّلام ـ بر اساس وظیفة الهی خویش و با هدف احیای اسلام و جلوگیری از انحراف در دین و برای زنده نمودن سنت نبوی و روشن نمودن این قضیه که اسلام راستین غیر از آن اسلامی است که بنی امیه در جامعه مطرح کرده اند قیام نموده و برای همیشه تاریخ روشن کرد که مکاتب و مذاهب خارج از مسیر اهل بیت باطل است. آن حضرت با قربانی کردن خود و بهترین یارانش در این راه، هدف خود را به آیندگان درس داد. و نشان داد که فرزند رسول خدا و معیار حق و اسلام و قرآن است و بنی امیه و سایر خلفا همه از مسیر حق خارج هستند در حقیقت هدف امام پاسداری از امامت بود که امام سجاد ـ علیه السّلام ـ با مواضع خاص که با توجه به شرایط خاص زمان خود این هدف امام را محافظت نمود و استمرار مسیر هدایت را با امامت استوار نمود و تمام اهداف قیام امام حسین را در دورة اسارت و پس از آن تبیین نمود.
برای رهایی از ذلت و بردگی و بازیابی عزّت و آزادگی و فراهم ساختن زمینة یک انقلاب ریشهدار و بنیادی در سطح گسترده بر ضدّ بیداد و اختناق، راهی جز آگاهی و بیدار سازی مردم نیست. امام حسین ـ علیه السّلام ـ برای رسیدن به هدف مهم به امر خداوند قیام نمود. این حماسة تاریخی دو مرحله داشت: 1. مرحله اول روز عاشورا، 2. مرحلة دوم: بعد از عاشورا...
1. مرحلة اول: در روز عاشورا امام سجاد ـ علیه السّلام ـ مبتلا به بیماری سختی بود، با این وجود وقتی ندای «هل من ناصر» امام حسین(ع) را شنید با آنکه از شدّت ضعف و ناتوانی قدرت برداشتن شمشیر را نداشت، راه میدان را در پیش گرفت، امّکلثوم خواست مانع شود امام سجاد(ع) فرمود:«ای عمه دست از من بردار و بگذار تا پیش روی پسر پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ جهاد کنم» حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ به خواهرش فرمود: «باز دار او را تا کشته نگردد و زمین از نسل آل محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ خالی نماند» بدین ترتیب امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ به عنوان یک مجاهد ـ با وجود بیماری شدید ـ در جهاد شرکت جست و به عنوان مطیع مطلق ولایت به سوی خیمه بازگشت تا به گونهای دیگر برای ادامة جهاد وارد عرصه پیکار شود.[1]
2. مرحلة دوم: این مرحله از عصر عاشورا آغاز گردید و پرچم خونین عاشورا به دست امام سجاد ـ علیه السّلام ـ برافراشته شد. امام ـ علیه السّلام ـ مبارزات خود را در ابعاد گستردهای آغاز نمود و از هر فرصتی در این راستا استفاده کرد که مهمترین آنها را میتوان در چند بخش زیر خلاصه کرد:
1. خطبههای آتشین: امام ـ علیه السّلام ـ برای روشنگری مردم و تبیین معارف حقه و پردهبرداری از چهرة منفور بنیامیه خطبههایی ایراد فرمودند که اهمّ آنها از این قرار است:
الف) خطبة کوفه: امام ـ علیه السّلام ـ به جمعیتی که برای تماشای اسیران آمده بودند اشاره کرد که ساکت شوند، همه سکوت کردند، آنگاه پس از ستایش خدای متعال خود را معرّفی فرمود و با سخنان کوتاه و جانگداز در آن محیط اختناق و ارعاب، طوفانی به پا ساخت. خطبة امام ـ علیه السّلام ـ چنان در عمق روح و جان مردم نفوذ کرد که ناگهان از هر سو صدای شیون و ندای ندامت بلند شد و مردم همگی از آن حضرت اعلام حمایت نمودند و از دشمنان آنان برائت جستند.[2]
ب) خطبة شام: مردم شام در اثر تبلیغات چهل سالة معاویه شناخت صحیحی از اسلام و خاندان نبوّت ـ علیهم السّلام ـ نداشتند. امام سجاد ـ علیه السّلام ـ با کلام خود در مجلس یزید و در مقرّ حکومت اموی غوغایی ایجاد کرد و در میان اقشار مختلف مردم چنان تحوّلی به وجود آورد که یزید ترسید شورش شود و به مؤذن دستور داد اذان بگوید امّا با ادامة سخنان امام ـ علیه السّلام ـ فشار افکار عمومی بر یزید اوج گرفت و او مجبور شد بر خلاف مواضع قاطع قبلی، خود را تبرئه کند و مسئولیت فاجعه کربلا را به گردن ابن زیاد اندازد.[3]
ج) خطبة مدینه: هنگامی که کاروان امام ـ علیه السّلام ـ به نزدیکی مدینه رسید مردم مطّلع شده و به استقبال آنها آمدند، امام ـ علیه السّلام ـ در میان آنها خطبة شور انگیزی ایراد فرمودند و در ضمن آن صحنة جانگداز عاشورا و جنایات بنی امیه را بازگو کردند و با بیانات روشنگرانة خود پرده از حکومت جائر یزید برداشتند.[4] و اذهان مردم مدینه را نسبت به بنیامیه آگاه کردند و این زمینهای شد که بسیاری از قیامها بر علیه امویان در مدینه شکل بگیرد.
2. تبیین معارف حقه و مبارزه در قالب دعا: امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ در محیطی که ارعاب و اختناق حاکم بود مباحث سیاسی و اصول اعتقادی را در قالب دعا بیان میفرمود که مهمترین آنها مسئلة امامت و رهبری حقیقی جامعة اسلامی و غصب و تصاحب آن توسط حکّام جور بود.[5]
3. برخورد و مبارزه با علماء درباری: اینان کسانی بودند که فکر و ذهن مردم را به سوی بنیامیه جهت میدادند و آنان را با وضعی که بنیامیه طالب آن بودند در جامعه حاکم باشد، عادت میدادند و افکار ناشایست و فرهنگ نادرست اموی را در قالب اسلام به خورد مردم میدادند به عنوان مثال برخورد شدید امام ـ علیه السّلام ـ با محمّد بن مسلم زهری محدث برجستة درباری است. [6]
4. زنده نگه داشتن یاد و خاطرة عاشورا: واقعة عاشورا در افکار عمومی برای حکومت اموی بسیار گران تمام شد و مشروعیت آن را زیر سؤال بود، امّا برای اینکه این فاجعة عظیم فراموش نشود امام با گریه بر شهیدان و زنده نگه داشتن خاطرة آنان مبارزة منفی را به صورت گریه ادامه داد.[7] شکی نیست که این اشکهای سوزان ریشة عاطفی داشت، امّا چگونگی برخورد آن حضرت با این موضوع اثر و نتیجة سیاسی داشت. یادآوری مکرّر قضیة کربلا نمیگذاشت ظلم و جنایات حکومت بنیامیه از خاطرهها فراموش شود.
بنابراین سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ حماسة بزرگی در روز عاشورا و در زمین کربلا خلق نمود و امام سجاد ـ علیه السّلام ـ این حادثة تاریخی را از قید زمان و مکان رها نمود و شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را جاودانه ساخت.
5. تربیت شاگردان و اصحاب خاصّی که هر یک از آنها حافظ دستاوردهای مکتب عاشورا و امامت بودند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. کتاب منتهی الامال، شیخ عباس قمی، چاپ نهم، ستاره هجرت، 1375 هـ ش، ج1، ص 638.
2. سیرة پیشوایان ، آقای مهدی پیشوایی.
3. حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.
4. بررسی نقش امام سجاد(ع) در رهبری شیعه پس از واقعه کربلا، محسن رنجبر.
------------------------------------------
[1] . مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، تهران، مکتبة الاسلامیه، چاپ سوم، 1371 ش، ج 45، ص 46.
[2] . جلالی، سید محمّدرضا، جهاد الامام السجاد ـ علیه السّلام ـ ، دار الحدیث، چاپ اول،1418 هـ ق، ص 48.
[3] . مجلسی، پیشین، ج 45، ص 137.
[4] . قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، دار الاسوه، چاپ اول،1416 هـ ق، ج7، ص 93.
[5] . امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ ، صحیفة سجادیه، دفتر انتشارات اسلامی، جامعة مدرسین، چاپ چهارم، 1375 هـ ش، ص 99.
[6] . قمی، عباس، سفینة البحار، تهران، کتابخانة ثنایی، ج1، ص 573.
[7] . الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، بیروت، دار الاضواء، نوبت دوم، 1405 هـ ق، ج2، ص 314.
بسی رنج بردم در این سال سی!
بیادتم رفیق
عقل رادر عقل (ضرب) وهمدلی وعشق
آیا میدانستی حرارت سطحی خورشید 6093 درجه سانتیگراد
آیا میدانستی که اگر انسان میخواست با یک هواپیماى
نرم افزار قدم شمار، کالری سنج و مسافت سنج نوکیا برای موبایل شما
برنامه پخش فایلهای مولتی مدیا -Cowon JetAudio 7.1.9.4030 Plus
هیئتی ویژه جوانان (رم - ایتالیا)
عصاره خلقت -ویژهنامه آغاز امامت امام زمان علیه السلام
11 نرم افزار آزاد و متن باز برای طراحان
دانلود فیلم سخنرانی مفتی سوریه و رسوا کردان علمای وهابیت و اقرار
دانلود کتاب امیرالمومنان خورشیدی در افق بشریت
دانلود کتاب علی (ع) صراط مستقیم
دانلود کتاب 110 پرسش در مورد امیرالمومنین (ع)
دانلود کتاب امیر غدیر-جورج حورداق مسیحی
[همه عناوین(340)][عناوین آرشیوشده]
![]() |
![]() |